بلافاصله پس از پيروزي انقلاب گروهها و احزاب كرد كه همگي مسلح بودند شروع به تاراج و كشتار نظاميان زده و بيش از شهرهاي كردستان در شهر ها و دهات آزربايجان غربي دست به بلوا و ايذاء اهالي بومي ترك زدند. متاسفانه دردناك تر اين بود كه گروه هاي چپ و بعدها گروهك مجاهدين خلق (منافقين ) نيز كه متاسفانه بيشتر آنها از اهالي ترك آزربايجان بودند به بهانه مبارزه با ارتجاع در دام تروريسم كرد و نقشه اي كه امپرياليسم صدها سال در سر داشت افتادند و به همكاري با آنان پرداختند. حمزه فراهتي افسر ارتش و دكتردامپزشك و از اعضاي سازمان چريك هاي فدايي خلق كه خود ترك و تبريزي بود در كتا ب آن سالها و سالهاي ديگر كه خود نوشته و به نوعي اتو بيوگرافي وي ميباشد در فصل هشتم اين كتاب خواسته و يا ناخواسته به همكاري اين گروهها با تروريسم كرد اشاره نموده و نيز از خوي وحشي و درنده اين قوم سطوري پرده برداشته است. با هم چند سطر از اين كتاب را مرور مي كنيم :
آموزش نيروهاي تروريست كرد توسط چپي ها:
دره ي ”سرشيو“به تدريج به مركز آموزش نظامي پيشمرگه ها بدل شد. كسانيكه از نقاط ديگر ايران ميآمدند، در ”خرناوزنگ“ آموزش ميديدند. ”حميد نظامي“ دوره ديده ي فلسطين، مسئول آموزش نظامي ”سرشيو“ بود.با روي هم ريختن مجموعه ي اطلاعات و تخصص حميد و آنچه كه او از دورهي آموزش رنجري به ياد داشت، برنامه دو هفتهاي نسبتا مناسبي براي آموزش نظامي تهيه شد. تشكي براي تمرين جودو، متشكل از حدود بيست گوني پر از كاه و برگ خشك و چادر بزرگي كه روي آنها را ميپوشاند، تهيه كردند. حميد سيبل بسيار خوبي درست كرد كه مهارت در تيراندازي با تفنگ وسلاحکمري را دقيقا نمره ميداد. آموزش خمپارهانداز، نارنجك انداز و آرپيجي نيز در همان دره انجام ميشد. چند شب را نيز به گشت شبانه براي آموزش حركت با قطبنما و يافتن هدفهاي سري اختصاص داده بودند. ”حبيب سروشنسب“، به عنوان مسئول آموزش و كتابخانه، بساط خود را در چادري كوچك در جنگل جاي داده و چنان با دقت و مهارت استتار کرده بود كه گاهي خود اعضاي گروه براي يافتنش دچار مشكل ميشدند.
يك نمونه از بي رحمي و جنايات اكراد از زبان فراهتي :
حدود يك كيلومتري دره جايي بود كه هربار رد ميشدند، بوي تعفن وحشتناكي مشامشان را آزار ميداد. روزي يكي از اعضاي گروه براي يافتن منبع بو از آب رد شد و جسد دو جوان پاسدار شلوار "جين" پوش را كه سربريدهشان روي سينهشان بود، در آنجا يافت.
همينطور در اين كتاب و در همين فصل از حضور جلال طالباني كه هم اكنون رييس جمهور عراق مي باشد در ايران و در ميان كرد هاي معاند با انقلاب خبر مي دهد:
مردم در مقابل هر سه كيوسك تلفن عمومي شهر(سردشت كه در دست گروه هاي ضد انقلاب بود) صف كشيده بودند. او هم به نوبت ايستاد. بغل دست او جلال طالباني ايستاده بود. فورا يكي از كيوسكها را براي جلال طالباني خالي كردند و او هم بعد از چند دقيقه نوبتش رسيد. شماره را گرفت.
يك نمونه ديگر از خوي آدم كشي كرد ها :
روزي با ”مام خدر“، كدخداي ٣٥ ساله و رشيد ده ”داوداوه“ به نهر آبي رسيدند. او ميخواست از نهر آب بپرد: ”كدخدا، شرط ببنديم كه من ميتوانم از روي نهر بپرم؟“ كدخدا قبول كرد به اين شرط كه: ”اگر توانستي بپري، من يك سر پاسدار براي تو ميآورم و گرنه تو يكي براي من مياوري“
كدخدا، كدخدا بود وكرد! براي او ايستادن روي حرف از هرچيزي مهمتر بود.
به هرحال با كمك يا بدون كمك چپ ها احزاب و گروه هاي كردي اكنون پس از 31سال از پيروزي انقلاب 57هم اكنون نيز همان خيالات را در سر دارند و اپوزوسيون ايراني خارج نشين با چشم بستن بر جنايات آنان در اين سالها و 250سال حضور آنان در آزربايجان صرفاً بر مبناي انديشه هاي پان ايرانيسم و شوونيسم فاشيستي خود كردها را ايراني تر ازهمه ايرانيها و آزاديخواه معرفي مي كنند . بارها و بارها قاسملوي جلاد را انديشمند بزرگ كرد معرفي مي كنند و قاچاقچيهاي كرد را كاسبكاران و زحمتكشان مرزي معرفي مي كنند و نيروهاي نظامي و انتظامي را كه به مبارزه با اينان مي پردازند همچون قاتلين معرفي مي كنند. براي نگارنده جاي تعجب است كه چرا دولت ايران بر اين واقعيت ها چشم مي پوشد و ميدان را براي اين گروه ها و ساپورت مالي آنان توسط پولهاي كثيف ناشي از انواع قاچاق خالي گذاشته و كردها اينچنين آزادانه در شهرهاي آزربايجان غربي با خريد املاك و مستقلات به پول شويي و تدارك براي آينده اي خونين مي پردازند. آيا وقت آن نرسيده است كه ما اندكي از تاريخ درس بگيريم .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر