شيخ عبيدالله پسر شيخ طه از دراويش نقشبنديه، هردو در ميان قبايل كرد از نفوذ كلام عجيبي برخوردار بودند. در عصر محمد شاه قاجار براي جلب كردها و جلوگيري از عمليات آنها 5قريه از قراء محال مرگور را به تيول شيخ طه دادند و همه ساله نيز به وي هدايا و مواجبي داده شد. شيخ عبيدالله پسر طه در روستاي نوچه سكونت داشت و به آساني به ايران رفت و آمد مي نمود. در جنگ با روس متحد عثماني شد و عثماني به وي مقدار زيادي سلاح داد. همين امر باعث شد به فكر سلطنت ايران و توران بيفتد.
در كتاب كرد و كردستان هدف طغيان وي را كه پس از انقلاب تركيه جوان روي داد تحصيل استقلال براي كردستان ذكر شده است. كار طغيان در مناطق مرزي بدرازا كشيد و سرانجام با اتحاد ايران و عثماني كردها ناگزير به خروج از ايران و برگشت به عثماني شدند . در اين طغيان اورمو، بناب ، مراغا و حتي تبريز به خطر افتادند. شيخ عبيدالله ابتدا به فلسطين و سپس به مكه تبعيد شد. اين طغيان براي آزربايجان گران تمام شد زيرا جعفر آغا شكاك برادر اسماعيل سميتقو در جريان اين طغيان كشته شد و سميتقو اين واقعه را هميشه علت طغيان خود ذكر ميكرد.
شيوخ سمديان يا شمدينان مدعي نسب از شيخ عبدالقادر گيلاني (1166-1078هجري)بنيانگذار طريقت قادري بودند. حاج مخبرالسلطنه هدايت يكي از علل طغيان عبيدالله را تحريك سلطان عبدالحميد ميداند. بي كفايتي احمد ميرزا كشيكچي باشي حاكم سويوق بلاغ(ساووج بولاق) نيز باعث بالاگرفتن كار وي شد. اعلان جهاد عبيدالله با ساختن يك داستان عجيب شروع شد . وي اعلان كرد كه پدرش را در خواب ديده و وي دستور داده ريشه را فضي ها را از بيخ و بن بردارد. وي نيز خون و مال شيعه را بر كرد مباح كرد. اكنون نيز كردها مثلي دارند كه مال عجم حلاله . مهاجمان ابتدا سويوق بلاغ(ساووج بولاق) و سپس قوشاچاي(میاندوآب) را عليرغم مقاومت مردانه مردم تصرف مي كنند. روز 26 شوال 1297ه.ق در قوشاچاي(مياندوآب) 800ترك ، 200ارمني و 50يهودي قتل عام ميشوند. بعد از غارت و قتل ملك كندي (ملكان ) به بناب حمله ور ميشوند. اهالي با راهنمايي ملا علي نامي كه بعدا لقب سيف العلما ميگيرد، مقاومت جانانه اي انجام ميدهند و به اين ترتيب شهر از شر اشرار در امان مي ماند. در اين بين شاهسون به سويوق بلاغ(ساووج بولاق) حمله كرده و آنجا را باز پس مي گيرند.
جمعي از صاحب منصبان قره پاپاق
حمله به اورمو
17 ذيقعده 1297ه.ق محمد سعيد از خلفاي شيخ عبيدالله با 4000 سوار به شهر هجوم مي آورد. اقبال السلطنه در قريه بدلبو جلوي اورا ميگيرد و تعدادي از طرفين هلاك ميشوند. اما توپ هاي اردوي اومو به دست كردها مي افتد. در اين بين 6ده ارمني را قتل عام مي كند. جنگ بيرون شهر ادامه داشته كه يكي از روساي عشاير بلادفاع بودن شهر را به عبيدالله اطلاع ميدهد. شيخ با 12000نفر به شهر از طرف روستاي سير حمله ميكند. بزرگان شهر به لطايف الحيل دو روز وي را بيرون شهر مشغول مي كنند تا اقبال الدوله خود را به شهر مي رساند. اقبال الدوله طي پيامي به شيخ مي گويد: مردم اينجا شيران بيشه نبرد و جانستان ميدان ستيزند و نمي شود با آنها شوخي كرد ... به او بگوييد كه عنقارا بلند است آشيانه ...در تاريخ ذكر شده كه شيخ در شب 18 ذيقعده 1297با 30000نفر به محاصره شهر پرداخته و هجوم را آغاز مي كند. روز بعد هنگام سپيده دم ديدن انبوه كشته هاي مهاجمان روحيه مردم را صد چندان مي كند. در اين جنگ حتي زنان نيز به همراه مردان از شهر به دفاع بر خواستند. روزهاي بعد اكراد با تهوري عجيب جنگ دوم را شروع و موفق شدند از سمت فوج خوي راه نفوذ پيدا كنند اما مدافعان علي گويان با شجاعتي غير قابل باور حمله كرده و 2500نفر از اكراد را بي جان مي كنند. روز 21ذيقعده شيخ براي سومين بار دست به حمله ميزند. امروز نيز مدافعان پروز ميشوند. روز 24 ذيقعده بار ديگر شيخ به شهر هجوم مي آورد ولي عليرغم كشته هاي بسيار از مدافعين از جمله محمد امين بيگ توپچي باشي تا باغ دلگشا (نزديك ميدان ايالت فعلي)پيش مي آيند ولي مدافعين آنان را عقب ميزنند.
بعد از اين شكست ها دوباره شيخ خواب ميبيند و جاي كشته هاي اكراد را بهشت تعيين كرده رداي سبز مي پوشد و با خواندن ورد و اذكار و دميدن آن به سوي شهر مهاجمان را به حمله تشجيع مي كند و دوباره جنگ شروع ميشود. روز 29ذيقعده سپاه سردار ماكو از سمت شمال و قلعه اسماعيل آغا به كمك اورمو آمده و شكست سختي به اكراد وارد مي كند . شيخ عبيد الله به تلافي روستاي عسگر آباد را قتل عام مي كند. در اينجا يك واقعه بسيار ناراحت كننده را بايستي ذكر كنم تيمور پاشا خان (سردار ماكو)چون با شجاع الدوله و اقبال الدوله مالكان عسگر آباد اختلاف داشته چشم بر قتل و نابودي اين ده مي بندد و عليرغم امكان به كمك اهالي نمي رود .! شيخ در عقب نشيني تمام روستاهاي سر راه را غارت مي كند. شيخ به مرگور فراري ميشود . در اين بين باز هم يك واقعه درد ناك روي مي دهد ، سردار ماكو به حكم عداوتي كه با اقبال الدوله داشته دست سپاهيانش را براي غارت اهالي باز مي كند. نزديك است كه قيام عمومي اهالي اورمو اتفاق بيفتد كه سردار ماكو به بهانه تعقيب شيخ به مرگور ميرود و در آنجا نيز دست به غارت اهالي ميزند.
در اين بين اقبال الدوله اين مرد نيك و سردار كار آزموده به سبب بيماري به ديار باقي شتافته و شهر در عزايش يكسره عزادار ميشود. يك بار ديگر به اثبات ميرسد قواي مهاجم هرچه قدرتمند و مسلح باشند در صورت داشتن سراني شجاع و كار آزموده ، مدافعان مي توانند آنان را دور سازند . كاري كه سالها بعد در مقابل جيلوها و ارمني انجام نشد . صد حيف و دريغ بر آن مردان و زنان دلاور اورمو.
دكتر كاكران كنسول انگليس در اين وقايع نيز نقش بسيار مخرب به نفع اكراد داشت ولي در اثر متانت اهالي و بزرگان شهر مهاجمين طرفي نبسته و مجبور به فرار شدند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر