Ana Sayfa » , , , , , , , , , » فرهنگستان با "آموزش زبان مادری"مخالف نیست با"آموزش به زبان مادری"مخالف است Yazısını okuyorsunuz.

فرهنگستان با "آموزش زبان مادری"مخالف نیست با"آموزش به زبان مادری"مخالف است

Kategori: , , , , , , , , , , Umud Urmulu - شنبه, بهمن ۱۲, ۱۳۹۲ - 0 comments
اومود اورمولو
در نشست وزیر آموزش و پرورش با اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی حول مسئله "آموزش به زبان مادری" گروههای ائتنیکی غیرفارس در ایران بها‌ءالدین خرمشاهی نیز به عنوان یکی از اعضای فرهنگستان حضور داشت که وی در این دیدار در عین مخالف با آموزش به زبان مادری گروههای ائتنیکی غیرفارس گفته بود: "دولت باید حدود زبان مادری را تائیید کند و بگوید تا چه اندازه‌ای و به چه شکلی این مسئله باید آموزش داده شود".  
پس از اعتراضات فعالین فرهنگی گروههای ائتنیکی غیرفارس به سخنان تک تک اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی که به غایت رویه‌ای دیگرستیز و طرد کننده داشت اکنون بهاء‌الدین خرمشاهی مصاحبه‌ای با سایت تدبیر خبر داشته و علت مخالفت خود را نه با "آموزش زبان مادری" بلکه بنا به گفته ایشان علت اصلی مخالف ایشان و یارانشان در فرهنگستان زبان و ادب فارسی به "آموزش به زبان مادری" بوده و ایشان مسئله آموزش به زبان مادری گروههای ائتنیکی غیرفارس را اینبار شمشیر دولبه‌ای برای رفتارهای جداطلبانه توصیف نموده‌اند.
بنا به مصاحبه‌ ایشان "آموزش به زبان مادری با آموزش زبان مادری دو مقوله متفاوت است . در فرهنگستان مخالفتی با آموزش زبان مادری صورت نگرفته است . ماده ای در قانون اساسی وجود دارد که آموزش دادن زبان مادری را مجاز می داند اما آموزش به زبان مادری مسئله دیگری است . زبان مادری را همه در خانه یاد می گیرند هیچ دولتی در هیچ بازه تاریخی و در هیچ کجای دنیا نتوانسته که مانع این امر شود . مثل ازبکستان که نمی تواند مانع فارسی حرف زدن 9 میلیون نفر فارسی زبان سمرقند و بخارا شود اما دخالت هایی هم در این زمینه دارد مثل این که همه باید به خط روسی بنویسند. پس دولت بی دخالت نیست حتی اگر سکوت کند آن هم به نوعی دخالت است".
خرمشاهی ادامه می دهد: "اما در جلسه اخیر فرهنگستان چند نفر از اعضا مثل دکتر مجتبایی، دکتر نیساری و دکتر آموزگار معتقد بودند که زبان مادری را بدون هیچ منعی تا 5 سالگی می آموزیم و حتی مواردی پیش می آید که مثلا معلم توضیحات یک درس را حتی به زبان مادری دانش آموزان توضیح دهد . اما موضوعی که با آن مخالفت شد این بود که کتاب های درسی به زبان مادری باشد یا این که  کتاب ها فارسی باشد اما شرح و آموزشی که آموزگار می دهد به زبان مادری باشد. همه معتقد بودند که زبان فارسی از پایه ها و ارکان ملی ماست  و حالا که رسانه ها گسترش یافته اند و در همه خانه ها انشعابی از رسانه وجود دارد به طور طبیعی افراد دو زبانه می شوند و این ستمی بر آن ها نیست . این نظر فرهنگستان است اگرچه فرهنگستان در این زمینه بیانیه ای صادر نکرده است اما نظر دیگرانی هم که در آن جلسه خاموش بودند از جمله من همین است".
بهاالدین خرمشاهی  در گفت و گو با تدبیر تاکید می کند: "تا آن جایی که قانون اجازه می دهد اشکالی ندارد. کاتولیک تر از پاپ نباید بود . در قانون هم آزادی هایی قائل شده اند حتی اگر حد بالایی هم باشد همه باید بپذیرند . اما بدون شک زبان رسمی فارسی است و باید به آن نگاه یک زبان ملی را داشت نه زبان دولتی . این مسئله نه فقط در ایران بلکه در همه کشورهای جهان اتفاق می افتد. زبان ملی پایه ای برای دوام ملیت و انسجام ملت است".
خرمشاهی  پرداختن به موضوع آموزش زبان مادری را به شمشیر دو لبه توصیف می‌کند و توضیح می دهد:"از طرفی باعث تلطیف قلوب و دلجویی از اقوام می شود از طرفی هم ممکن است باعث رفتار های جدایی طلبانه بشود. اما در هر صورت قانون اساسی مستقیما قابل اجرا نیست و نیاز به قانون های تفضیلی و ریزتر دارد . مسئولان باید این مساله را با صاحب نظران آموزش و پرورش و گروه های قومی به رای و نظر بگذارند و مثلا دانش آموزان بتوانند یک روز در هفته آموزش زبان مادری داشته باشند".
بهاالدین خرمشاهی از اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی پرداختن به این موضوع را مهم می‌داند و در پاسخ به این سوال که آیا می‌توان تمام طبقات فرهنگی و قومی را در زیر پرچم یک زبان قرار داد به تدبیر می گوید:" این اتفاق بدون اعمال زور همین حالا هم صورت گرفته است.البته باید این مسائل را رسانه ای کرد و همه اقوام و صاحب نظران آموزش در این باره نظر بدهند.  من موافق هستم که قانون اندازه و میزان برای این نوع آموزش تعیین کند به طوری که دیگر کسی این امر را ستم دولت مرکزی به اقوام تلقی نکند .این موضوع اهمیت زیادی دارد هم از نظر قانونی و هم از نظر اقوام ایرانی که زبان مادری شان فارسی نیست و صالح ترین سازمان هم فرهنگستان است . باید یک نظرگاه یا بیانیه رسمی توسط فرهنگستان صادر شود . شورای فرهنگستان هم در حال حاضر برای پیگیری این موضوع فراغت دارد".
"آموزش به زبان مادری" و "آموزش زبان مادری" 
همانطور که بهاء‌الدین خرمشاهی فرموده‌اند "آموزش به زبان مادری" و "آموزش زبان مادری" دو مقوله متفاوت از هم می باشد و گروههای ائتنیکی غیرفارس به جد و با توجه به روند تکثرگرائی و چندفرهنگ گرائی در جهان و پروسه های همچون رسمیت 5 زبان در عراق و رسمیت 6 زبان در افغانستان و دیگر کشورهای منطقه‌ خواهان به رسمیت شناخته شدن حق "آموزش به زبان مادری"شان می باشند. 
آموزش زبان مادری در خانه
اگر به قول شما آقای بهاء‌الدین خرمشاهی زبان مادری را همه در خانه ها می آموزند پس چرا طی 34 ساله گذشته و در قانون اساسی رسمیت زبان اقلیت حاکم فارس زبان به عنوان انحصاری ترین زبان رسمی و دولتی ایران و طبیعتا زبان سیستم آموزشی تحمیل و تعریف شده است؟ اتفاقا دولت ها مهمترین سد و عامل در عدم تحقق آموزش به زبان مادری گروههای مغلوب می باشند همانطور که در مثال ایران دولت با برگزیدن گروه ائتنیکی و زبانی، زبان گروه یاد شده را به عنوان تنهاترین زبان رسمی این جغرافیای چندملیتی و چندزبانی برگزیده و طی پروسه های مشخصی اول زبان اقلیت حاکم را به عنوان زبان رسمی و دولتی، سپس به عنوان زبان مشترک و اکنون به عنوان زبان ملی، زبان ایرانیت و ... به ملل غیرفارس عرضه نموده است. اگر دولت ها مانع آموزش به زبان مادری نیستند پس امثال "سعید متین‌پور"ها به چه سبب در زندان های دولت و ملت حاکم به سر می برند؟ آیا امثال سعید متین پورها و صدها دانشجوی ترک بازمانده از تحصیل خواستی به جزء رسمیت زبان ترکی و برخورداری از حق آموزش به زبان مادری داشته اند؟
باید به آقایان مجتبائی، نیساری و آموزگار عرض کرد که به قول شما آموزش زبان مادری یک کودک تا 5 سالگی در خانه و "آموزش به زبان مادری" دو مبحث جدا از هم می باشد، همان کوکی ترک 5 ساله پس از ورود به سن 7 سالگی و کلاس اول ابتدائی به دنیائی وارد می شود که ملزم می باشد زبانی به غیر از زبان مادری خود را به صورت تحمیلی بیاموزد و این به واقع با تعریف علمی از زبان کشی سازگار می باشد حتی بنا به گفته آقای حاجی بابائی وزیر آموزش و پرورش قبلی بیش از 70% کودکانی که وارد سیستم آموزشی ایران می شوند طی 2 سال اول دارای زبان مادری به غیر از زبان رسمی حاکم یعنی فارسی دارند و طی 2 سال و پس از گذر از مرحله زبان کشی در سیستم آموزشی که هدفش نه تعلیم علوم آموزشی و تربیتی نسل آگاه بلکه فارسیزه کردن کودکان ترک می باشد تازه شروع به آموزش زبانی بیگانه با زبان مادری خود مینماید در عین حالی که از خویش تن خویش فاصله گرفته و ملزم به طرد آن بوده‌اند.
آموزش زبان های مادری گروههای غیرفارس و حیطه وظایف فرهنگستان زبان و ادب فارسی
شمای نوعی و اعضای فرهنگستان زبان و ادب فارسی مگر در چه جایگاهی واقع شده اید که حق زیست را از زبان های ملل غیرفارس می گیرید؟ مگر وظایف تعریف شده برای فرهنگستان در حیطه زبان رسمی و دولت نیست ، آموزش به زبان های ملل غیرفارس چه ارتباطی با حیطه کاری فرهنگستان زبان و ادب فارسی دارد؟ چه کسی فرموده که زبان اقلیت و تحمیل شده فارسی از پایه و ارکان ملی ماست؟ این به قول شما پایه و ارکان را ملل محکوم معرفی نموده اند یا ملت حاکم؟ شمای نوعی که مخالف آموزش به زبان مادری گروههای محکوم هستید چه منطق و متد علمی را برای مشروعیت بخشیدن به زبان کشی در سیستم آموزش بر مبنای رسمیت انحصاری زبان فارسی دارید؟ چرا می باید کودکان ترک، عرب، بلوچ، گیلک، لر، کرد، مازنی و ... زبان گروه اقلیت حاکم را بیاموزند در حالیکه گروه اقلیت حاکم تنها به آموزش زبان مادری خود اکتفا می نماید؟ این تبعیض زبانی نیست؟ آیا ما ملل غیرفارس شهروندان این جغرافیا نیستیم؟ یا اینکه مهمترین بارزه شهروند این جغرافیا بودن به قول حداد عادل پذیرفتن رسمیت انحصاری زبان فارسی می باشد؟ مگر همان رسانه های که می فرمائید برای زبان اقلیت حاکم گسترش نیافته اند؟ مگر رادیو، تلویزیون، روزنامه‌ها و دیگر ابزارآلات سمعی و بصری موجود در ایران در خدمت ترویج زبان گروه اقلیت حاکم نیست؟ زبان کشی آشکار کودکان غیرفارس پس از ورود به سیستم آموزش تکثرزدا بنا به چه اصل علمی دوزبانه شدن طبیعی می باشد؟ چرا کودکان فارس زبان پس دوزبانه به قول شما در این پروسه طبیعی دوزبانه نمی شوند؟ 
آموزش زبان مادری و قانون اساسی
در مورد قانون اساسی و رفرنس بودن آن دیروز طی مقاله‌ای با عنوان آیا ملاک "آموزش به زبان مادری" قانون اساسی فعلی می باید باشد؟ پرداخته ام و همانطور که در آنجا ذکر گردیده از بعد تکثرگرائی، احترام به حقوق گروههای زبانی- ائتنیکی و مسئله زبان های ملی قانون اساسی و اصل 15 یکی از عمده‌ترین عامل عدم ورود دمکراسی و پلورالیسم به این جغرافیا می باشد، قانون اساسی ایران از این ابعاد قابل قیاس با قوانین اساسی مترقی، مدرن و دمکراتیک افغانستان و عراق جنگ زده نمی باشد. مشروعیت قانون اساسی که وجود شهروندانش را تنها به سبب تمایز ائتنیکی و زبانی با گروه اقلیت حاکم به رسمیت نمی شناسد خود به زیر سوال می رود. اینکه در یک جغرافیای چندملیتی و چندزبانی زبان فارسی آنهم بر اساس قانون اساسی تنهاترن و انحصاریترین زبان رسمی و دولتی حاکم هست خود نشان از عدم واقعیت قانون اساسی با واقعیت زبانی و ائتنیکی این جغرافیاست. اینکه رسمیت انحصاری زبان گروه اقلیت حاکم را نه تنها در ایران بلکه به مانند دیگر کشورهای جهان تشبیه کنیم باور کنید یا شما اطلاعی از دیگر کشورها ندارید و اخبار را مرور نمی کنید یا خدائی ناکرده آنقدر دچار تمایلات نژادپرستانه و دیگرستیز گشته اید که از زاویه دید بسیار تنگی به موضوعات می نگرید. برای درک از مسئله آموزش به زبان های مادری لزومی نیست به اخبار کشورهای سوئد، فنلاند، اتریش و ... رجوع کنید بلکه به همین اخبار کشور های هم مرز ایران یعنی افغانستان و عراق جنگ زده مراجعه کنید خواهید دید  که هر دوی این کشورهای جنگ زده دارای چندین زبان رسمی می باشند، باید آقا خرمشاهی به این حد از درک رسید که امروزه رسمیت یک زبان اقلیت در یک جغرافیای چندملیتی و چندزبانی به مانند ایران استثناست نه رسمیت چندین زبان در یک جغرایای چندملیتی و چندزبانی.
آموزش به زبان مادری و استقلال خواهی
بر اساس منابع علمی متعدد جامعه شناسانه اتفاقا آموزش زبان های گروههای مغلوب سبب ترویج استقلال خواهی در میان این گروهها نمی شود بلکه سرکوب، سیاست انکار و امنیتی نمودن فضا، عدم رسمیت و عدم آموزش به زبان مادری گروههای مغلوب، تحقیر زبان و ائتنیکی، وجود و ارائه سیستماتیک تبعیض زبانی و فرهنگی و .... می باشد که سبب گسست اجتماعی و افزایش به حق خواست گفتمان استقلال خواهی در گروههای محکوم می گردد همان مسئله ای که سالهاست در ایران اتفاق افتاده و تنها به سبب فضای سنگی امنیتی نمیشود حس نمود بلکه آتش زیر خاکستر می باشد و به زمانش شعله‌ور خواهد شد.  
آموزش به زبان مادری به صورت پاره وقت یا زنگ انشاء صورت نمی گیرد
آموزش زبان های بیگانه و خارجی به مانند فارسی و انگلیسی می باید به طور پاره وقت و چند ساعت در هفته صورت پذیرد نه آموزش به زبان مادری. در دنیا آموزش به زبان مادری جزء اولیه ترین حقوق فردی و گروهی می باشد که اکثر قوانین حقوق بشری نیز بر روی آن تاکید دارند، سالهاست که در دنیا مفاهیمی همچون تکثرگرائی، چندفرهنگ گرائی، چندزبانگی و ... وجود دارند و انسانها و جوامع در روند طبیعی و به دور از تحمیل در صورت خواست می توانند در کنار آموزش به زبان مادری خود زبان های دوم و سوم را بیاموزند، نه به مانند مثال ایران که زبان مادری گروههای محکوم را طرد کنیم و آموزش زبان گروه اقلیت حاکم را به گروههای مغلوب تحمیل نمائیم.
قرار گرفتن در زیر بیرق رسمیت انحصاری و تحمیل زبان فارسی 
مگر چه لزومی به قرار گیری ملل یک جغرافیای چندملیتی و چندزبانه در زیر بیرق رسمیت انحصاری و آموزش تحمیلی زبان فارسی می باشد؟ مگر عامل اشتراک ما در این جغرافیا شهروندی نیست؟ چرا می باید زبان گروه اقلیت حاکم عامل اشتراک میلیونها غیرفارس باشد؟ چرا زبان ترکی که سابقه هزاران ساله داشته و از بعد تکثر زبانی متکلمینش یک سر و گردن بالاتر از فارسی هست عامل وحدت و  اشتراکمان نباشد؟ مگر بدون نسل کشی زبان و زبان کشی و یا اعمال دیگر خشونت ها و زور می توان ملل غیرفارس را زیر بیرق رسمیت انحصار زبان گروه اقلیت حاکم تعریف نمود؟ آیا به واقع طی 100 سال گذشته این پروسه به صورت طبیعی بوده و یا سراسر لبریز از خشونت و زور؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

با پشتیبانی Blogger.
 
UrmiyeNews.Com - Batı Azerbaycan'ın Sesi
Tema: Bal Medya